سفارش تبلیغ
صبا ویژن
ترنم خیال
 || مدیریت  ||  شناسنامه  || پست الکترونیــک  ||  RSS  ||  Atom  ||
رمان 6

فرزاد دا.... ::جمعه 84/12/12 ساعت 9:51 عصر

 

اینم قسمت 6 رمان بخدا نمی تونم بیشتر از این بنویسم اخه من درسم دارم نظرررررررررررررررودینننننننننن

مریم رفت جلو  صداش کرد اونم سریع اومد جزوه رو بهش داد ولی اصلا سرش بلند نکرد خیلی تعجب کردم مریم بر گشت

- مریم چی شد چیزی نگفت؟

- نه چی می خواستی بگه خیلیییییییییی مثبته ولی من می دونم چی کار کنم

 اون روز مریم یه کم تو فکر این پسره بود که چه جوری  اذییتش کنه یک هفته کامل کارمون بود یعنی می خواستیم ببینیم مریم چیکار میکنه اخه مریم عاشق سر کار گذاشتن پسرا بود یادمه یه بار با یکی از پسرای دانشگاه دوست شده بود  به اون گفته بود دوستش داره اونم باور کرده بود و عاشقش شده بود ولی اون  یه موضوعی رو بهونه کرد تا ولش کنه همین کارم کرد پسره بیچاره اون قدر گریه و زاری التماس کرد اونم تو دلش می خندید به پسره چند بار بهش گفتیم گناه داره می گفت چیکارش کنم دوستش ندارم  حتی پسره دیونه می خواست خود کشی کنه که اگه دوستاش سر نرسیده بودن معلوم نبود.....

 فردا وقتی مریم رو تو دانشگاه دیدم بهش گفتم جزوه رو کی پس میدی گفت حالا حالا ها پیشمه گفتم چرا گفت کارا دارم با این پسره  اتفاقا کامران اومد بهش گفت جزوه رو کار ندارین باهاش مریمم گفت چرا می ارم واستون فردا اونم سرشو پایین انداخت رفت  هر روز که میگذشت بیشتر دوستش می داشتم باورم  نمی شد  یه روز کسی رو این قدر دوست داشته باشم  بالاخره رفتیم  خونه اون روزم تموم شد سخت منتظر فردا بودم بالاخره رسید سریع مریم رو تو دانشگاه پیداکردم  رفتم پیشش گفتم ...

-مریم جزوه رو اوردی بدی به کامران ؟

-نه من که حالا حالاها نمیارم

-چرا اخه اذییتش نکن گناه داره

-تو نمی خواد غصه اونو بخوری

- اخه می خوای چیکارش کنی ؟

-امروز واسش دارم بهش میگم جزوه می خوای بیا کافی شاپ

-راست میگی ؟ خوب .....

- اره  ببین اونه الان میاد بگیره  من میرم

-برو

اونم رفت جلو

-سلام اقا کامران خوبین؟

-مرسی  پس جزوه کجاست؟

پ راستش نیاوردم حالا می خوای من عصر می رم یه اون پارک ... خواستین من تو کافی شاپش منتظرم

- نه من نمی تونم فردا بیارین دانشگاه - باشه ولی شاید یادم بره فعلا خدا نگهدار

- خدانگهدار

مریم بر گشت ندا هم اومد  مریم ناراحت بود ازش پرسیدم چی شده گفت...

- هیچی پسره احمق فکر می کنه کی هست حالا بهش گفتم بیا کافی شاپ تا بدم گفت نه بیار دانشگاه

من دست ندا رو فشار دادم خیلی خوشحال شدم ولی نشون ندادم  با هم رفتیم سر کلا س هم سخت گذشت ولی  اینم تموم شد  رفتیم تو حیاط مریم گفت..

- شنیدم عشق این پسره کامران رو میگم حسابی دیونت کرده ؟

- خوب کی گفته ؟ راستش یه کمی ازش خوشم اومده

- همه تو دانشگاه میدونن تو اون قدر تابلویی که....

- ولی من به کسی نگفتم فقط ندا و عسل  می دونن

-حالا چیکار کنم

- هیچی برو بهش بگو

- عمرا

 -چرا عمرا خیلی هم دلت بخواد خیلی دوست داری از دستش بدی اره؟

- نه اگه بمیرمم اون کارو نمی کنم

حسابی کلافه شده بودم نمی دونستم چیکار کنم اخر تصمیم گرفتم به خود مریم بگم بره بهش بگه من اونو دوست داشتم نمی خواستم از دست بدمش حتی اگه من.....

وقتی به مریم گفتم قبول کرد ولی بارون شد و نشد من بهش بگم چی بگه منم هم خوشحال هم ناراحت بودم خوشحال از این که میره میگه بهش ناراحت از این که می ترسیدم سو استفاده کنه یا جوابی که نمی خوام بشنوم بشنوم  من  می خواستم پیاده تو این بارون برم خونه ندا هم گفت منم میام باهم رفتیم وای چه قدر زیبا بود به به  نم نم بارون  ولی کاش کامران هم بود دستمو می گرفت تا گرمای دستشو حیس کنم به این فکر می کردم ایا میشه مصداق جمله ((دوست داشتن زیر باران بودن خیس شدن نیست دوست داشتن چتری برای دیگری شدن و اینکه نفهمد چرا خیس نشد )) واسم پیش بیاد واقا تو رویاهام سیر می کردم عصر شد با مریم رفتیم پارکی که کامران بود بهش گفتم میری بگی گفت اره.......ادامه دارد

 

                                                                                             فرزاد                                                            

 باتشکر

 

نظر بدین خوبه( واسه شادی روح ارواح کسایی که نظر دادن صلوات )

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 



  • کلمات کلیدی :
  • نوشته های دیگران()


    لیست کل یادداشت های این وبلاگ

    شروعی دوباره
    [عناوین آرشیوشده]

    About Us!
    ترنم خیال
    فرزاد دا....
    سلام من ادمی خیلی .....
    Link to Us!

    ترنم خیال

    Hit
    مجوع بازدیدها: 91855 بازدید

    امروز: 1 بازدید

    دیروز: 10 بازدید

    Notes subjects


    وایر شمع انواع اتومبیل .

    Archive


    گاراج

    links
    فرزاد
    دروازه ی شهر ارزوهای ....
    تنهایی یه عاشق
    خواندنی های شیرین
    هلن معمار
    عشق من
    دنیای کوچک من
    نفس یک پسر تنها
    ۩۞۩ بـــــیا تــــو آهنــــگ ۩۞
    یه غریبه
    یاسمن
    saramoozi جالبه
    لیلا
    عطیه
    محسن چاوشی

    In yahoo

    یــــاهـو

    My music

    Submit mail