سفارش تبلیغ
صبا ویژن
ترنم خیال
 || مدیریت  ||  شناسنامه  || پست الکترونیــک  ||  RSS  ||  Atom  ||
شعر و رمان 4

فرزاد دا.... ::پنج شنبه 84/12/4 ساعت 9:55 عصر

سلام خوبین من دیشب داشتم اپ می کردم ولی یه هو قطع شد اینتر نت کاره یک ساعتم هدر رفت خوب امشب شروع می کنم  البته اول یکی از شعرامو می نویسم بعد ادامه رمان ......

البته نظر یادتون نره بابا  تو که میای میبینی میری نظر نمیدی انشا الله دستت بشکنه نظر نمی دی ( شوخی کردم خدا نکنه )

ساعتمو زنگ می زنم به موقع    

رو دیوارم گاهی می شم یه طعمه

تیک تیک  من ترانه ی محبته

قلب منم سرشار یه لطا فته

ساعتمو زنگ می زنم به موقع

پیر می شمو نمی گیرم بهونه

گاهی منو ناز می کنن

گاهی بهم غذا میدن

گاهی منو خواب می بره

گا هی می شم یه شاپره

تعبیر خواب من تویی

گمشده من تویی تویی

ناله منو شنیدی ؟

چرا از من بریدی ؟

به خواب بو دم که دیدم

تورو از دست نمی دم

      

                                         *******************************************

 

خوب اینم قسمت 4 رمان :

گفتیم که ندا و هلیا رفتند سلف  تا ناهار رو اونجا بخورن که.....

منو ندا  وقتی این پسر رو دیدیم رفتیم سلف کنار میز اون نشستیم  اصلا اون  حواسش نبود  نا هار رو سریع خورد بلند شد رفت ما هم گرچه گرسنه بودیم ولی به خاطر این که اون می خواست بره بلند شدیم  یوا شکی دنبالش راه افتادیم وقتی دیدم اون داره میره خونه بیخیالش شدم اخه من قبلا یه دفعه اونو دنبال کرده بودم خونشونو بلد بودم

 منو ندا هو رفتیم خونه اونجا دباره بحث واسهاین پسره شروع شد من به ندا گفتم ...

- ندا چی میدونی از از این پسره

- راستش هلیا این پسره رشته زیست می خونه سال دومه و اسمش پویا ست ولی بچه ها  بهش می گن کامران

بچه تهران خودمونه البته یه چی دیکم هست اگه بگم قول می دی دیونه نشی

- نترس ندا بگو هر چی می دونی

- باشه اون پسره  نامزد داره

- چییییییییییییی...............

-ندا راست می گیه  ؟

- من چه می دونم بچه ها می گن  اخه منم یه چند باری دیدمش با یه دختری

- کجا؟

- یه چند بازی تو سلف و یه بارم بیرون

- خوب؟

-ولی اخه بهش نمی خوره نامزدش باشه اخه پسره خیلی سر تره

-راست میگی ندا ؟ ولی من....

- ولی تو چی؟

-ولی من ندیدم اون دختر رو هنوز

- هلیا بد به دلت راه نده ؟ شاید الکی گفته باشه واسه اینکه.....

- خوب من که باورم نمیشه  من اخرش می فهمم این دختره کیه

 من سرگردان بودم اعصابم خورد بود نمی دونستم چیکار کنم اون قدر تو فکر بودم که خوابم برد

-هلیا بلند شو چقد می خوابی ؟

- ندا مگه ساعت چنده ؟

-بابا ساعت 7 داره شب میشه

وای من خسته بودم  اصلا نفهمیدم کی خوابم برد صورتمو شستم لباسامو پوشیدم می خواستم برم بیرون که

 - هلیا کجا میری؟ داره شب میشه

- دارم میرم بیرون هوا بخورم

- خوب صبر کن منم بیام

- پس زود باش من عجله دارم

- باشه

ندا هم با من اومد با هم رفتیم بیرون من به ندا گفتم ندا ببین اومدی دنبال من باید هر جا که خواستم برم بیای هیچی هم نگی اگرم نمی خوای ازت خواهش می کنم نیا  ندا قبول کرد من می خواستم برم تفریگاهی که  کامران میره همیشه با ندا رفتیم وقتی رسیدیم  یه کنار نشستیم تا .... ادامه دارد  

 

                                                                          نظر یادت نره

 

                                                                                              فرزاد

 

 

 

 

 

 



  • کلمات کلیدی :
  • نوشته های دیگران()


    لیست کل یادداشت های این وبلاگ

    شروعی دوباره
    [عناوین آرشیوشده]

    About Us!
    ترنم خیال
    فرزاد دا....
    سلام من ادمی خیلی .....
    Link to Us!

    ترنم خیال

    Hit
    مجوع بازدیدها: 91856 بازدید

    امروز: 2 بازدید

    دیروز: 10 بازدید

    Notes subjects


    وایر شمع انواع اتومبیل .

    Archive


    گاراج

    links
    فرزاد
    دروازه ی شهر ارزوهای ....
    تنهایی یه عاشق
    خواندنی های شیرین
    هلن معمار
    عشق من
    دنیای کوچک من
    نفس یک پسر تنها
    ۩۞۩ بـــــیا تــــو آهنــــگ ۩۞
    یه غریبه
    یاسمن
    saramoozi جالبه
    لیلا
    عطیه
    محسن چاوشی

    In yahoo

    یــــاهـو

    My music

    Submit mail